ماجراي ساخت مسجد جمکران، دستور امام زمان، گوسفند قرباني و راز دو رکعت نماز در آنجا




مسجد مقدس جمکران در نزديکى شهر مقدس قم واقع شده و همواره پذيراى زائرينى از نقاط مختلف ايران و جهان است. اين مکان مقدس، تحت توجهات خاصه حضرت مهدي(عج) قرار دارد و آن حضرت از شيعيانشان خواسته‌اند که به اين مکان مقدس روى آورند، چرا که اين مکان، داراى زمين شريفى است و حق‌تعالي آن را از زمين‌هاي ديگر برگزيده است.


‏شيخ صدوق در کتاب ‌«مونس الحزين في معرفه الحق و اليقين» و در روايت مشهوري که به‌نظر مي‌آيد تنها سند موجود و معتبر براي ساخت اين مسجد باشد، آورده است: «شيخ حسن‌بن مثله جمکراني گويد: من شب سه شنبه، 17 ماه مبارک رمضان سال 373 ق در خانه خود خوابيده بودم که ناگاه جماعتي از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بيدار کردند و گفتند: برخيز و مولاي خود، مهدي(ع) را اجابت کن که تو را طلب کرده است.


آنها مرا به محلي که اکنون مسجد جمکران است آوردند، چون نيک نگاه کردم، تختي ديدم که فرشي نيکو بر آن تخت گسترده شده، جواني 30 ساله بر آن تخت تکيه بر بالش کرده و پيرمردي هم نزد او نشسته است، آن پير، خضر نبي(ع) بود که مرا امر به نشستن کرد، حضرت مهدي(عج) مرا به نام خودم خواند و فرمود: برو به حسن مسلم (که در اين زمين کشاورزي مي‌کند) بگو، اين زمين شريفي است و حق‌تعالي آن را از زمين‌هاي ديگر برگزيده است و ديگر نبايد در آن کشاورزي کند. عرض کردم: يا سيدي و مولاي! لازم است که من دليل و نشانه‌اي داشته باشم و‌گرنه مردم حرف مرا قبول نمي‌کنند.


امام فرمود: تو برو و آن رسالت را انجام بده، ما نشانه‌هايي براي آن قرار مي‌دهيم، و همچنين نزد سيد ابوالحسن‌الرضا (يکي از علماي قم ) برو و به او بگو حسن‌بن مسلم را احضار کند و سود چند ساله را که از زمين به دست آورده است، وصول کند و با آن پول در اين زمين مسجدي بنا کند. به مردم بگو به اين مکان رغبت کنند و آن‌را عزيز دارند و چهار رکعت نماز در آن گذارند.
آنگاه امام(عج) فرمودند: هر که اين دو رکعت نماز را در اين مکان (مسجد جمکران) بخواند مانند آن است که دو رکعت نماز در کعبه خوانده باشد.


چون به راه افتادم، چند قدمي هنوز نرفته بودم که دوباره مرا باز خواندند و فرمودند: بزي در گله جعفر کاشاني است، آن‌را خريداري کن و بدين مکان بياور و آن‌را بکش و بين بيماران انفاق کن، هر بيمار و مريضي که از گوشت آن بخورد، حق‌تعالي او را شفا دهد.
حسن‌بن مثله جمکراني مي‌گويد: من به خانه بازگشتم و تمام شب را در انديشه بودم، تا اينکه نماز صبح را خوانده و به سراغ «علي المنذر» رفتم و ماجراي شب گذشته را براي او نقل کردم و با او به همان مکان شب گذشته رفتيم، و در آنجا زنجيرهايي را ديديم که طبق فرموده امام عليه‌السلام، حدود بناي مسجد را نشان مي‌داد.


سپس به قم نزد سيد ابوالحسن رضا رفتيم و چون به در خانه او رسيديم، خادم او گفت: آيا تو از جمکران هستي؟ به او گفتم: بلي! خادم گفت: سيد از سحر در انتظار توست. آنگاه به درون خانه رفتيم و سيد مرا گرامي داشت و گفت: اي حسن‌بن مثله! من در خواب بودم که شخصي به من گفت: حسن‌بن مثله، از جمکران نزد تو مي‌آيد، هر چه او گويد، تصديق کن و به قول او اعتماد نما، که سخن او سخن ماست و قول او را رد نکن.


از هنگام بيدار شدن تا اين ساعت منتظر تو بودم، آنگاه من ماجراي شب گذشته را براي وي تعريف کردم، سيد بلافاصله فرمود تا اسب‌ها را زين نهادند و بيرون آوردند و سوار شديم، چون به نزديک روستاي جمکران رسيديم، گله جعفر کاشاني را ديديم، آن بز از پس همه گوسفندان مي‌آمد، چون به ميان گله رفتم، همين‌که بز مرا ديد به طرف من دويد، جعفر سوگند ياد کرد که اين بز در گله من نبوده و تاکنون آنرا نديده بودم، به هر حال آن بز را به محل مسجد آورده و آن را ذبح کرده و هر بيماري که گوشت آن‌را تناول کرد، با عنايت خداوند تبارک و تعالي و حضرت بقيه‌الله ارواحنا فداه شفا يافت. ابوالحسن رضا، حسن مسلم را احضار کرده و منافع زمين را از او گرفت و مسجد جمکران را بنا کرد و آن را با چوب پوشانيد. سپس زنجيرها و ميخ‌ها را با خود به قم برد و در خانه خود گذاشت، هر بيمار و دردمندي که خود را به آن زنجيرها مي‌ماليد، خداي‌تعالي او را شفاي عاجل[سريع] مي‌فرمود، پس از فوت سيد ابوالحسن، آن زنجيرها ناپديد شد و ديگر کسي آنها را نديد.»


 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه اینترنتی رونیا استور فقط نمونه سوال yekdarya کنجکاویــ Regina نگارش انواع رزومه های انگلیسی تخصصی و حرفه ای مرکز امبولانس خصوصی امداد آریانا کوثر baziforosh